–         پایه ششم  بر اساس کدام ضرورت‌ها ایجاد شد؟

   ببينيد پاسخ به اين پرسش به مقدمه اي نياز دارد. آن اينكه،  یکی از تفاوت‌هایی دنیای امروز، با دنياي دیروز ،در اين است كه، در دنياي امروز، به دلايل بسيار، تغییرات بسیار بسيار شتابناک اتفاق مي افتند، و لذا بشر امروز، بر خلاف ديروز كه در آن تغييرات بسيار لاك پشتي و كند،  اتفاق مي افتاد، در هر ثانیه،‌ تغييري را احساس می‌کند. بر اين اساس «پیتر دراکر» می‌گوید کسانی که در دهه ۱۹۹۰ و نه ۲۰۱۴ به بزرگسالی می‌رسند،وقتی خاطرات دوران کودکی خود را برای کودکانشان تعریف می‌کنند، بچه‌هایشان فکر می‌کنند پدران و مادرانشان از افسانه‌ها سخن می‌سرایند. مصداق این سخن  را در زندگي  خودمان ببينيم به فرزندمان بگوييم ما در كودكي موبایل و اینترنت و …. نداشتیم. بچه ها اينها را، انقدر دم دستي مي بينند كه حرف ما به عنوان پدر يا مادر، باور نمي برند  . حالا بحث من اين جاست كه بخش بزرگي از آدمهايي كه اين دنياي در حال تغيير را تجربه مي كنند ، به عنوان مشتري يا ذي نفعان، به آموزش‌و پرورش وارد می‌شوند. در آن ها بر خلاف گذشته، نيازهاي تازه اي شكل گرفته است . آنها به دنبال فضايي هستند كه با دنياي پيرامونيشان شباهت‌هایی داشته باشد. پس اينجاست كه مي توانم پاسخ سوال شما را بدهم و آن اينكه : سیاست گذاران و برنامه‌ریزان  در فرايند زمان ،ناچار هستند برای حفظ جایگاه و پایگاه خود، و و برای از‌دست‌ندادن مشتری‌ها جا نبخشي به رقبا ، متناسب با شرايط روز، تغییراتی در  ساختار و محتواي نظام آموزشي  ایجاد کنند.

–         آیا این تغییرات بر اساس نیاز سنجی‌ متقاضیان انجام شده است؟

   قاعدتا اگر پای سخن دست اندکاران  تغییرات ایجاد شده، بنشینید ،خواهید شنید که آنها براي همراهي با شرايط روز، و خواستني هاي مشتری‌ها ، تغييرات ايجاد شده را ايجاد كرده اند! . اما به نظر من آنها در  اين مهم ، كه تغيير در چه؟ و تغییر دركجا؟  به خطا رفته اند. آنها ، بي راهه هاي راه نمايي فراواني را عابر بوده اند . يكي از اصلي ترين مولفه هاي تغيير،  زمان است كه شوربختانه ناديده انگاشته شده است . تصور بر این بود، که با نگاه هاي دستوري و قيم مابانه، تغيير زود هنگام اتفاق مي افتد!، كه ديدند و ديديم چنين نشد . نبايد از اين واقعيت غافل بود كه تغییر، در حوزه‌های نگرشی، یکی از دشوارترین تغييرهاست. یعنی به سادگی اتفاق نمی‌افتد، مگر اینکه زمانش به درستی طی شود.

–         یعنی واقعا نیازسنجی نشده‌ بود ؟

شواهد بسياري حكايت از اين دارند كه نیازسنجی صورت نگرفته بود .

 –         و این پروژه ،آن پروسه  كاركارشناسي شده را طی نکرد؟

    نه . دوستان مدير فکر مي کردند، کارِ کارشناسی یعنی وقت‌کشی!! و لذا به اين چرخه اعتقادي نداشتند . به نظر من در ايجاد پايه ششم و در توليد محتواي برنامه درسي، پروسه کار کارشناسی صورت نگرفت. این در حالی است که در دنياي امروز، پيش از هر عملي، مي گويند :تفکر، محاسبه و پیش‌بینی،و بدبختانه در جوامع جهان سوم و جوامعی که مدیرانش، تفکر مدیریتی سنتی را،  با خود همراه دارند،  همیشه تفکر، محاسبه و پیش‌بینی، بعد از عمل اتفاق می‌افتد. جهان سوم براي همين هزينه سوزي ها، جهان سوم است . پارسال تغييرات ساختاري را اجرا نمودند، بعد مشكل پشت مشكل ایجاد گردید  و … انتقاد ها واعتراض هايي از ناحيه ي دلسوزان نظام  صورت گرفت و … بعد دوستان آمده‌اند و  از ما  جماعت كارشناس! خواستند که برای شفای روحشان و دفاع از خود ،زیبایی‌های دلخواه آنها را –  كه در تخيل داشتند –  در پايه ششم ، نديده بیافرینیم!! و البته چنين نكرديم . و حتی من مقاله اي همان زمان  با عنوان « در دوره ابتدايي دوغ ياري بس، آبياري بايد» منتشر نمودم كه بلكه تلنگري باشد و … البته كه نشد.

 در این چند سال گذشته،  تفکر، محاسبه و پیش‌بینی، قبل از عمل، نه در حذف پست معلم راهنما، و نه در ايجاد مجتمع هاي آموزشي ، و نه در تغيير محتواي برنامه درسي پايه هاي اول تا سوم و ششم ، و نه …. در هيچكدام آنها صورت نگرفته است  . چقدر دلم مي خواهد و مي خواست، اين تغييرات كه شايد هر كدام آنها نيز ضروري باشند، در زمان بايسته و با طي چرخه ي علمي، اتفاق مي افتاد و بيفتد .

–         با این همه تعجیلی که در اجرای این تغییر وجود داشته، آیا مزایایی هم در آن می‌بینید؟

    در دنياي خرد گراي امروز ،هر عملي را با اصل هزینه- فایده مي سنجند. من به دنبال مزاياي اين تغيير، حتی با چراغ  دانش، مي گشته و می گردم،  اما یافته ی معنا داری نیافته ام. اگر کار و رسالت  مدرسه  را ،تغيير در رفتار براي ایجاد یادگیری مي دانيم، و یادگیری  را ،تغییر در ساخت شناختی، براي ایجاد تعادل. سوال این است آیا مدرسه  براي دانش آموزان پايه ششم،توانست اين تعادل را ايجاد گرداند ؟ من می‌گویم خیر. چرا چون به عناصر آموش با نگاه سيستمي نگريسته نشد . ! چگونه معلم پايه ششم را تامين كرديم ؟ ببينيد، نظريه هاي امروزين ،در حوزه علوم تربيتي می‌گویند: نقش معلم، نقش ياريگري و همراهي دانش‌آموز است ،  معلم در حوزه ياددهي- يادگيري بسترگزین و موقعيت افرين است. یعنی دیگر برای معلم نقش انتقال دهنده دانش به دانش آموز، قایل نمی باشند و این وظیفه و خواسته ای بسیار بسیار سخت‌تر از وظیفه پیشین اوست. در گذشته معلم مطالبی به دانش آموز منتقل می‌کرد او ،بر اين باور بود كه خود ( معلم) ظرف پری از دانش است و، دانش‌آموزانش، ظروفي خالی، و قرار اين بود كه هرآنچه  او در ذهن دارد، در لابه لاي ساعات و جلسات و زنگ هاي آموزشي، به ذهن دانش‌آموزانش انتقال ‌دهد،  و هر از چند گاهی با یک آزمونِ مداد-کاغذی ميزان انتقال دانش را بسنجد. اگر معلم هم روزگار ما ،فاقد دانش روز است و هنوز با انگاره های رفتار گرایی وارد كلاس  می شود،  فاجعه  است . اگر معلم فكر مي كند دانش‌آموز لوح سفید نانوشته‌ای است، و او هرآنچه را اراده کند بر آن می‌نگارد. يا دانش آموزخمیری است در پنجه‌های او، و اوهرگونه بخواهد مي تواند، از آنها شکل می‌آفریند، بايد براي خودمان به «سووشون» بنشينيم. اين شيوه از نگاه، به مدرسه و كلاس ، آبشخورش نظريه هاي رفتارگرايي است كه در دنيا از سال ۱۹۶۰ سفره اش جمع شده  . بايد قبول كرد كه آموزش و پرورش امروز، از خوان رفتارگرايي،  عبور كرده است . چند درصد از كسر نيرو، از اين قاعده خارج بودند . اما تعجب من و شايد پرسش من در اين دنيايي كه چند دريچه از آن را نماياندم،  اين است كه ما دانش آموزانمان را، در چه فضايي؟ با چه تراكمي؟ ، به دست چه كسي؟ با چه ميزان مهارت و صلاحيت معلمي داده‌ایم؟  آيا با سپردن دانش آموز به معلم مازاد!! ساير دوره ها  و معلم تبديل وضعيت و سرباز معلم  و ….. توانسته ايم نسلي درخور زندگي در دنياي امروز را پرورش دهيم؟ .  آیا با اين اوصاف، اهدف ژرف نظام تعليم و تربيت را محقق نموده ايم؟

  یکی از ابتدايي ترين اقدام هاي  ضروري پيش از ايجاد پايه ششم، پیش‌بینی و برآورد  و بعد تامين نیروی انساني متخصص و ماهر با دانش روز بود، آيا دوستان ما چنين گامي بايسته را ،پس پشت نهادند؟ كه البته خير و شوربختانه بي طي چنين مسيري مهم ، پايه ششم شكل گرفت . بعد براي عبور از اين فرازهاي زمان سوز چه كرديم ؟ كه در حوصله اين گپ و گفت خارج است . ديديم كه كتاب توليد شد !، اما کدام کتاب و در چه بازه ی زمانی؟ آيا محتواي توليد شده ، پاسخگوی نیاز کودک پايه ششم بود ؟. من دوستان سازمان پژوهش را مي شناسم هر يك از آنها از دانايان ما هستند، چه كرديم كه كتاب بي طي فرايند و پروسه  لازم توليد و تحويل دادند؟ . آيا نمي بايد پروسه پیش‌آزمایشی، آزمایشی، و …. آن طی  مي شد،  سپس پژوهش‌ها انجام شود، درنهایت ضعف‌ها شناسایی و رفع شود و بعد در فضای گسترده‌تری اجرا گردد. آيا با آزمايشگاه گردانيدن تمام مدارس، خدمتي در جهت تحول در آموزش و پرورش برداشته ايم؟ كي مي خواهيم از اين « دوغ ياري» ها دست برداريم؟

–         یکی از مسائلی که در بحث پایه ششم مطرح شد این بود که پایه ششم به این جهت ایجاد شده، که می خواهد شکاف بین دوره ابتدایی و راهنمایی (اول متوسطه اول ) را پر کند. به نظر شما پایه ششم توانایی پر کردن این شکاف را دارد؟

به زعم من، اين شکاف عمیق‌تر نيز شده. به این خاطر که  با تحليل محتوای توليد شده و اينهمه نگراني و اعتراض همكاران فهيم و دانشمند دوره ابتدايي، به نظر مي رسد چون محتواها شتابزده توليد شده ارتباط طولي بين محتواي پايه ششم و ساير پايه ها و حتي دوره راهنمايي ندارد، لذا  اين محتوا خود وقفه‌ای تحصيلي یک ساله برای دانش‌آموز ایجاد كرده است!  لذا وقتی هم وارد راهنمایی می‌شود،بخشی ساخت شناختی که شکل گرفته را  نيزبه دليل فراموشي ، از دست می‌دهند.

 اي كاش  قبل از ايجاد پايه ششم  از خود به عنوان فردي مسئول مي پرسيديم:  چه ميزان از اهداف دوره ابتدایی ( منظورم همان   ۹۵ جمله خبری در ۸ حیطه اعتقادی،اخلاقی،علمی و آموزشی،فرهنگی و هنری،اجتماعی،زیستی،سیاسی و اقتصادی است  که توسط شورای عالی آموزش و پرورش  در مورخه ۲۹/۲/۱۳۷۹ تعریف و ابلاغ گردیده است.) محقق شده است؟  به نظرمن ، بخش بزرگی از این اهداف، اهداف خواستنی، اما دست‌نیافتنی هستند. چون هر هدفی که در نظام تعلیم‌وتربیت بازتابی در نظام سنجش و اندازه‌گیری از آموخته‌های دانش‌آموزان نداشته باشد، آن هدف و انگاره، انگاره‌ای معطل مانده و خاموش و رهاشده است.

آيا بهتر نبود  برای  فعال سازي و رسيدن به اهداف مصوب برنامه‌های عالمانه،آگاهانه و نظام‌یافته ارائه مي داديم.؟  چه گلي با برگرداندن ساختار  نظام تعلیم‌وتربیت، به دوره میرزاحسن‌خان‌محتشم‌السلطنه ( ۱۳۰۱)،  و ايجاد پايه ششمي كه نود و چند سال پيش، آن را  تجربه كرديم ،به سر عروس آموزش و پرورش زده ايم ؟ چرا به ارزشيابي بي بديل كيفي – توصيفي كه انگارهاي خواستني را با خود همراه دارد ، دهن كجي شد ؟…

–         تفاوت این پايه ششم و آن ششم در چیست؟

 شايد پاسخ اين سوال، در اين جلسه ي مصاحبه، بي داشتن مستندات لازم ،دشوار باشد؛ اجرای آن ساختارحدود پنج دهه شاید ، خود گواه پختگي آن بوده باشد . گرچه آن زمان  مختصات خاص خود را داشته و … شايد در آن  زمان،  با مشكلات محتوا، نیروی انسانی، فضای آموزشی و… آنگونه كه ما امروزه روبرو هستيم ، روبرو نبوده اند. اگر از گذشته با ترديد صحبت مي كنم  حق دارم، چون شناخت نظام يافته اي در ذهن ندارم، اما از آنچه فرا روی ما هویداست ، با آگاهي و علم، حرف مي زنم .یک قلم از معضلاتی که ما ایجاد پایه ی ششم نام می برم،  «زمان آموزش» است . از گستره ی این موضوع نیز می گذرم که خود داستان مفصلی دارد، اما همین قدر باید می دانستند که  با ایجاد پایه ی ششم در دوره ابتدایی، زمان آموزش مدارس چندپایه را، کوتاه و کوتاه‌تر کرده اند.زمان کم یعنی تعامل میان معلم و دانش‌آموز را به حداقل رساندن. ما پنجاه و یک  هزار کلاس چندپایه روستایی در کشور داریم .می دانید که طبق مصوبه ، در پایه های اول تا سوم، زمان هر جلسه آموزش در کلاس، ۴۵ دقیقه است و در سایر پایه ها ۵۰ دقیقه تعیین شده است که با ایجاد پایه ششم، زمان در اختیار معلم چند پایه، برای آموزش دانش آموزان هر پایه،به طور میانگین حدود هشت دقیقه می باشد. و به طور دقیق هر معلم چندپایه برای پایه‌ی ششم، در یک جلسه، هشت و سه دهم دقیقه زمان دارد. در آن زمان باید ، ارتباط با کودک برقرار کند ، تکالیف آنها را بررسی نماید . سنجش آغازین کند و بعد تدریس کند و ارزشیابی نماید و تعیین تکلیف نماید و … یعنی عرض بنده این است، پایه ششم بدون جامع نگری اجرا شده است . براین اساس بخش بزرگی از دانش‌آموزان ما از زمان کمتری برای آموزش برخوردار می‌شوند. آیا برای اثربخشی آموزشی آن فکری کرده‌ایم؟

–         قبل از اجرای نظام شش،سه،سه دانش‌آموزان پایه ششم با همین سن و پایه در طول هفته ۳۶ ساعت آموزش می‌دیدند اما این زمان به  ۲۴ ساعت رسیده، یا به عبارت بهتر ۲۵ جلسه آموزش می‌بینند. این کم شدن زمان آموزشی چطور جبران می‌شود؟

ببینید برای کودک، زمان یادگیری تعریف شده است. زمان نشستن کودک بر صندلی و یادگیری، برای دانش آموز در پایه اول تا سوم، عرض کردم ۴۵ دقیقه تعیین شده است و برای پایه چهارم،پنجم و ششم ۵۰ دقیقه. کودک پایه اول باید بعد  از ۴۵ دقیقه به فضای آزاد برود تا ۱۵ دقیقه استراحت کند و … بعد به کلاس بازگردد و با  تمرکز و انگیزه لازم، جلسه بعد را شروع کند. در تمام مدارس با درجه دو به بالا، شما هیچگاه پنج بار در روز زنگ خروج یا ورود به کلاس را نخواهید شنید. من خبر دارم،  این پنج زنگ، عملا به دو زنگ تقلیل پیدا کرده است. چون مدیر می‌گوید اگر بخواهم پنج بار، هزار نفر دانش‌آموز را از سه طبقه ، به حیاط برده و برگردانم، دو ساعت از زمان آموزش کم می‌شود. آیا معلم می‌تواند این محتوای آموزشی را در این زمان به دانش‌آموز منتقل کند؟ نمی تواند. ما زمان آموزش را بلندتر کردیم و حالا آیا یادگیری  و تمرکز دانش آموز کاهش پیدانکرده؟ آیا افت تحصیلی‌ که در پی خواهیم‌داشت، نتیجه این نوع مدیریت ما بر زمان آموزش نخواهد بود؟ پس بنابراین تعطیلی پنج‌شنبه‌ها شاید تنها از نارضایتی شغلی معلمان کم کرده باشد.اما به نفع دانش آموز نبوده و نیست مگر همان قدر که  زمان آموزشی تغییر می‌کند، حجم محتوای برنامه درسی نیز،  تغییر کند.که البته آنوقت مهارت‌های معلمی هم باید تغییر کند، که بتواند اهداف پایه را محقق سازد. اما هیچکدام از این‌ها، محقق نشده و من فکر می‌کنم بخشی از افت تحصیلی آینده، نتیجه این تغییرات شتازده تقلیدی است . بعد همین گروه  تمام این مشکلات را نادیده خواهند گرفت و کاسه کوزه ها را سر ارزشیابی کیفی توصیفی مظلوم می شکنند و جاهلانه گفته و خواهند گفت که ارزشیابی کیفی توصیفی بی سوادی پنهان-  که البته هرگز نمی دانند  و نمي دانيم یعنی چه ! -آورده است .

یکی دیگر از آسیب‌ها بحث همزیستی بچه‌های پای اول و پایه ششم است. با توجه به تفاوت سنی زیادشان آیا این همزیستی از جهت تربیتی درست است؟

    اگر از این دریچه مدرسه را ببینیم که کانون زندگی است بودن در کنار هم ِ همه‌ی پایه ها، و تعامل بچه ها با سنین مختلف با هم که محیط یادگیری خود می تواند نماینده محیط زندگی باشد، سبب پختگی اجتماعی آنها می‌شود، لذا اشکالی ندارد . با این نگاه اگر مراقبت لازم در زنگ های تفریح صورت گیرد و مدیر و معاون و مربی، مشاهده گران خوبی برای رفتارهای دانش آموزان باشند، مشکلی ایجاد نخواهد شد . اما ساختار روانشناختی کودک پایه اول و دوم و سوم با ساختار روانشناختی کودکان ششم فرق دارد.که البته این هم می شود مدیریت کرد  .اما نباید از یاد ببریم که در دوره ابتدایی با توجه به اهداف ، درون داد ها و فرایندهای واحد، و از طرفی وجود مدارس چندپایه روستایی، امکان جدا سازی وجود ندارد. 

–         از طرفی تفاوت سنی دانش‌آموزان ابتدایی به ویژه در کلاس‌های چند پایه در مناطق عشایری که گاه مختلط هم هست، به یک معضل تبدیل شده. چگونه می‌شود به این آسیب‌ها رسیدگی کرد ؟

من نمی دانم چه معضلی اما باید بررسی شود. هنوز فرصت داریم. باید یک پژوهش ملی در این خصوص انجام داد و همه دغدغه ها را در آن عالمانه جستجو نمود. یعنی معضل هایی که مد نظر است ، از نگاه اولیا،معلم و دانش‌آموز، نیازمند بررسی علمی است .  تصورم بر این است که اگر ما در این خصوص  هم شتابزده کاری بکنیم ، به قانون مدیران قبلی، از آن ور بوم افتاده‌ایم.

–         یکی از مسائلی که معلم‌ها مطرح کرده‌اند داستان ۲۴ ساعت تدریس موظف و ۲۵ جلسه آموزشی در دوره ابتدایی به ویژه در پایه ششم است. این برای معلم ها هم مبهم است.

معلم در دوره ابتدایی موظف به ۲۴ ساعت تدریس است. اگر کسی غیر از این ساعت انتظار کار از معلم داشته باشد باید ابتدا به فکر تامین حق الزحمه معلم باشد . گرچه ۲۵ جلسه  عملان در فضای آموزشی عملی نمی شود.به ویژه  در مدارسی که ضریب بهره‌وری از فضا، بیشتر از یک استهر گز اجرایی نمی گردد .ساعات ورود و خروج دانش آموزان مدارس دو نوبته را در روز و هفته شمارش کنید همه چیز روشن می شود . مدارس ما اگر بتوانند این ۲۴ ساعت موظفی معلم را در ۵ روز اول هفته خوب مدیریت کنند کاری کارستان صورت گرفته است .

–         به نظر شما آیا ارتباط طولی و عرضی کتاب‌های درسی پایه ششم با پایه‌های قبل و بعدش رعایت شده است؟

چون تولید محتوا ، که یکي از پیچیده‌ترین مراحل تولید برنامه درسی است، عجولانه و بدون طی مسیر علمی‌ ورعايت  پروتکل و مقرّرات سازمان پژوهش، اتفاق افتاد، ارتباط  طولی چنداني که بایسته می نمایاند، در آنها نمی بینیم.در نگاه عرضی هم همینطور، یعنی موضوع، در سایر کتابهای آن پایه، دیده نمی شود .برای مثال در ریاضی پایه ی  مثلا پنجم به فرض جمعیت در قالب عدد نویسی، ارائه اگر شده انتظار است در  جغرافیای  همان پایه ی جمعیت قاره ها و همسایگان کشورمان ارائه شده باشد و در علوم  نیز  عوامل افزایش دهنده و کاهش دهنده جمعیت درج شده باشد این ارتباط عرضی است . به نظر در پایه ششم این ارتباط بسیار بسیار کم رنگ است . یک دلیل برای این ادعا این است که یکی بهترین کتاب‌های دوره ابتدایی،در مقایسه با سایر کتاب ها، کتاب علوم است، اما وقتی  علوم پایه ششم را  ورق می زنیم می بینیم این آن علومی نیست که در پایه دوم و سوم مشاهده می کنیم  و این  آثار همان شتابزگی است .

–         گفته‌ می‌شود که کتاب‌ها از جمله کتاب علوم از نظر کمی و کیفی در سطح پایین‌تری از پایه پنجم قرار دارد. با این دیدگاه موافقید؟

برای پاسخ دقیق، باید کتاب علوم را تحلیل محتوا کرد که من چنین نکرده ام اما شواهد حرف شما را تایید می نماید .

–         کتاب‌ها را ورق زده‌اید؟می‌گویند عکس‌هایش هم خیلی بی‌کیفیت است.

نکته ای که توجه به آن مهم است این که ما از یاد نبریم که نظام آموزش و پرورش در ایران، یک نظام  متمرکز است در این نظام ،کتاب و معلم محورهای  اصلی آموزش و یادگیری هستند لذا چه در محتوای و چه در شکل و ظاهر و حتی صحافی کتاب بابد وسواس زیادی اعمال نمود  به ویژه اینکه  در بسیاری ازمدارس ما ، کتاب درسی تنها وسیله آموزش قابل دسترس معلم است انچه هست اینکه این وسواس اعمال نگردیده است . لذا ممکنه کیفیت  عکس ها هم پایین باشد . من کیف دانش آموزی در یکی از روستاهای خراسان شمالی را بررسی می کردم که ببینم ایا در هر روز دانش آموز همه کتاب های خود را به مدرسه می آورد یا نه، برنامه کلاسی را رعایت می کند و… که دیدم صحافی کتاب باز شده و کتاب ها در هم قاطی شده و ….

–         درباره امتحانات هماهنگ منطقه‌ای نوبت دوم در پایه ششم ابتدایی و چگونگی اعلام آن و ارتباط آن با شیوه ارزشیابی کیفی و توصیفی چه نظری دارید؟

لازم است کمی در این خصوص پیش از پاسخ مستقیم به سوالتان توضیحی دهم که  ارزشیابی پیشرفت تحصیلی يکي از عناصر مهم و اساسي برنامه‌هاي درسي نظام‌هاي آموزش و پرورش جهان محسوب مي‌شود وهمواره مهمترین فعالیتی بوده که، به منظور تشخیص میزان پیشرفت یادگیری فراگیران و دست یابی به هدف‌های آموزشی و تربیتی،پیش،هنگام و پس از اجرای برنامه‌های آموزشی، اتفاق مي افتد. انچه تحت عنوان ارزشیابی سنتی یا دقیق‌تر، ارزش‌يابي غیر کیفی – توصیفی در ایران انجام می شده است ، بجای این‌که ارزش‌يابي از فعالیت‌ها، برنامه‌ریزی‌ها و تدابیر آموزشی معلم و تلاش‌ها و عملکرد دانش‌آموزان باشد، و یا به ‌عنوان بخشی از فرایند آموزش و یادگیری جنبه‌ی مستمر و تکوینی داشته باشد، به انجام آزمون و اجرای امتحانات پایانی (تراکمی )در زمان‌های مشخص، با سؤالات نه‌چندان مناسب و استاندارد، محدود شده بود. این آزمون‌ها معمولاً زمانی انجام می‌گرفت که، دانش‌آموز و اولیا، فرصت لازم را برای جبران کاستی‌ها و ضعف‌ها نداشتند؛ و چون این نوع از ارزش‌يابي، صرفاً برای رتبه‌بندی بچه‌ها صورت    می‌گرفت، پیامد‌های ناخوشایندی چون: تهدید، سرزنش، تمسخر، تحقیر، مقایسه‌های نابخردانه و نابجا، تقویت احساس رقابت به جای پرورش حس رفاقت و… را،در بین دانش‌آموزان تقویت می‌کرد. ولذا درچنین فضایی، پیامد‌هایی چون: ایجاد اضطراب، بی‌انگیزگی، ترک تحصیل، فرار از مدرسه، شب ادراری، و…در پی داشت.  در حالی که ارزش‌يابي کیفی – توصیفی، شیوه‌ای از ارزش‌يابي تحصیلی – تربیتی برای یادگیری و در خدمت یادگیری است، که اطلاعات لازم، معتبر و مستند، برای شناخت دقیق و همه‌جانبه‌ی فراگیران، در ابعاد مختلف یادگیری، با استفاده از روش‌ها و ابزارها‌ی مناسب و متناسب با اهداف در حول فرایند یاددهی – یادگیری، فراهم می‌نماید؛ تا براساس آن، بازخوردها‌ی کیفی مورد نیاز، برای کمک به یادگیری بهتر، در فضای روانی- عاطفی مطلوب‌تر، ارائه گردد. بنابراین اگر امتحانات هماهنگ منطقه‌ای هدفی خارج از اهداف ارزشیابی کیفی توصیفی را دنبال می کند و حکم امتحانات سرنوشت ساز پایانی را دارا باشد بودن آنها با روح ارزشیابی کیفی توصیفی مغایر است و اجرا کردنش جرم آموزشی است  . تکرار می کنم در ارزشیابی کیفی توصیفی  امتحان پایانی تراکمیِ سرنوشت‌ساز نداریم  که ارزشیابی کیفی – توصیفی یعنی بازخورد توصیفی راه بخش برای یادگیری مانا و ماندگار و مقصدش نیز خود خودسنجی و همسال سنجی است .

–         آیا معلم‌ها در این حد آموزش دیده‌اندکه به شکلی که شما می‌گویید بازخورد بدهند؟

 مناسب می بینم که در خصوص بازخورد توصیفی نیز کمی بیشتر توضیح دهم  .بازخورد توصیفی عبارت است از نظر و واكنش معلم، نسبت به وضعيت يادگيري دانش‌آموز، که به شکل کتبی و شفاهی( کلامی ) شامل صحبت‌ها و جمله‌های توصیفی منظوم و منثور معلم که در هر مرحله از فرايند یاد دهی‌ـ‌ یادگیری از آن‌ها استفاده می‌شود. به واقع همان داوري‌های شناختی، فراشناختی و عاطفی معلم است، که دانش‌آموز با دریافت به هنگام آن‌ها، اطلاعاتی در خصوص میزان پیشرفت، موقعیت و موفقیت خود به دست می‌آورد و در جهت بهبود عملکرد خويش از آن‌ها ياری می‌گیرد.

در حقيقت بازخورد، هسته‌ی مركزي فرايند ياددهي – يادگيري است؛ در صورتی که پيوسته، هدفمند، متنوع، توصيفی و ساده و قابل فهم از طرف معلم و ارائه گردد،دانش‌آموز پی می‌برد که در چه وضعيتی قرار دارد، چه ضعفی دارد و چگونه این ضعف را برطرف نماید و برای موفقیت بیشتر و یادگیری بهتر،چه فعاليت‌هایی را بايد انجام دهد.

   به عنوان مثال اگر دانش‌آموزی در یک سوال ریاضی، مفهوم جهت یابی (چپ و راست) را خوب درک نکرده باشد،معلم ابتدا بررسی می‌نماید که مشکل دانش‌آموز با توجه به تفاوت‌های فردی او در چیست؟ یعنی ضعف یا خطای او را تجزیه و تحلیل می‌نماید و در ادامه، ضمن تقویت نقاط قوت او، دانش‌آموز را راهنمایی می‌نماید. مثلا تکالیفی که نیاز است خود به تنهایی یا با کمک اولیا در مدرسه یا خانه انجام دهد را مشخص و معین می‌کند. یعنی دانش‌آموز را یاری می‌بخشد تا خواسته‌های آموزشی معلم را، گام به گام محقق سازد. اینکه معلم می تواند بازخورد توصیفی ارائه کند یا خیر بر می گردد به تغییر نگرش که کاری زمان بر است و باید تا رسیدن به انچه هست حوصله کرد و آموزش داد و …. تجربه ده سال کار و تعامل با معلم به من فهمانده که هنوز راه نرفته زیادی فرا رویمان هست  باید پشتبیانی لازم صورت گیرد . این برنامه نجات دهنده است . راه کوتاه رسیدن به تحول بنیادین در آموزش و پرورش ابتدایی کشور است .  

–         آقای وزیر انتقاداتی به پایه ششم داشته و در خواست کرده که برای سال‌های دیگر این اشکالات برطرف شود. تا الان کارگروهی تشکیل شده یا اقدامات خاصی برای این مطالبه وزیر صورت گرفته است؟

بله این کارتازه شروع شده است.

–         چه کارهایی،مصداقی بفرمایید؟

مثلا من در حال حاضر در بخش نیروی انسانی روی مدرک تحصیلی و رشته تحصیلی نیروهای انسانی پایه ششم مطالعه می‌کنم. باید ببینم چندرصدشان تخصص دارند و واجد شرایط هستند .و…

–         یعنی تا قبل از شروع سال تحصیلی جدید باز هم شاهد این خواهیم بود که معلم‌ها دوره‌های جدید ببینند؟

نمیدانم. مشخص نیست.خزانه اگر دست من بود بخش معنا داری از آن را در این خصوص هزینه می کردم . بهسازی منابع انسانی چنانکه مقام عالی وزارت و دولت محترم تدبیر و امید نیز همین نگاه را دارند بسیار مهم و اولویت دار است .

–         نیروی انسانی پایه ششم خیلی متفاوت بودند، حتي کسانی از دبیرستان به این پایه آورده شدند.آیا ممکن است کسانی که نخواهند یا موفق نباشند ، به پایه خودشان برگردند و یا آدم های جدیدی وارد شوند؟

من معتقدم که باید استخدام صورت بگیرد. برای نوزایی در حوزه آموزش و پرورش ابتدایی، نیاز به نیروهای کارآمد، با انگیزه شغلی بالا داریم. این راه کوتاه رسیدن به خواسته‌هاست.

–         سخنی با آموزگاران دوره ابتدایی دارید؟

یک وقت‌هایی می‌گفتند بی‌سواد کسی است که نمی‌تواند بخواند، بنویسد و حساب کند. بعدها گفتند بی‌سواد کسی است که نمی‌تواند از رایانه و این دست وسایل استفاده کند. تافلر می‌گوید امروزه بی‌سواد کسی است که نمی‌تواند از دانش پیشین و کهنه خود فاصله بگیرد. اگر وظیفه معلم سوادآموزی است. معلم بی سواد نمی تواند سواد بیاموزد. اگر می خواهید باسواد بشوید ناچارید از دانش پیشین فاصله بگیرید. پس دوستان و همکاران نازنینم متناسب با شرایط روز من و شما را مطالعه باید ،مطالعه باید و مطالعه باید .

منبع: روزنامه همشهری