در آموزش و پرورش دوره ابتدایی « دوغ» یاری! بس ، «آب» یاری بايد
نوشته: دکتربهمن قره داغی / ۱۳۹۰
جهان امروز، جهان تغییرات است. در این جهان ،تنها سازمان هایی که ،می توانند خود را با این تغییرات همراه گردانند، پا بجا مي مانند و مخاطبین خود را از دست نمي دهند . یکی از این سازمان ها، آموزش و پرورش است .از آنجا كه رسالت آموزش و پرورش، بر كسي پوشيده نيست، بايسته آن ديدم تا در اين نوشتار كوتاه و مجمل ، تصويري از آنچه هست آن را، درمقايسه با آنچه بايد باشد، ارائه كنم . شايد چراغ راهي شد تا وزير دولت دهم ( آقاي حاجي بابايي يا هركس ديگري)، آگاهانه و عالمانه در اين سازمان، برنامه هاي خود را ارائه و اجرا نمايد .
خيلي سالهاست، كه در عمل ، آموزش و پرورش را ،در چرخه اصلاحات آموزشي و عبور به سمت جامعه فردا ، در حركت و تغییر نمي بينيم . هرجا حركتي نيز به نام تغییر شروع شده، هنوز به انجام نرسیده ، متوقف شده! . شاید یکی از دلایل آن – و البته نه همه ي آنها – به عدم ثبات مدیریتی برمي گردد . اما آنچه تعجب مرا ،بر مي انگيزاند ، اين است كه، در اين احوال قابل رؤيت، برخي از مدیران فعلی و از جمله وزير محترم، معتقدند که بیش از همه و هر زمانی ، عامل تغییر در آموزش و پرورش بوده اند . ليكن در بررسی واقعیت آنچه از آنها به عنوان تغییرات پيش برنده ياد مي شود ،باز هم ،همان طعم تلخ سكون وارگي و…. احساس می شود و چراكه آنها، تنها پوسته ي غير قابل استفاده اي است از آنچه ، جامعه مي خواهد و بايسته هم روزگاران نسل دانش آموز ماست . البته اين نه بدان معناست كه كساني، آگاهانه ،در جايگاه مديران عالي ، براي تخريب و …. آموزش و پرورش آمده اند، نه ،هرگز ؛ اگر کسی به حوصله، پاي صحبت و دوست داشتني هاي یك به یك آنها نيز بنشيند، درخواهد یافت که ، آنها قصد تغيیر را دارند. اما مشكل اصلی اين جاست كه، بسياري از این پست ها ، سطح يا حد « بي كفايتي» ست. كه انتصاب در آنها ، از راه هايي غير از شايسته سالاري اتفاق افتاده است و در نتيجه بسياري از عملكردها نيز ، نيازهاي مخاطبين را پاسخگو نمي باشد . چنانكه گویند: « غلامي بود که ارباب اش را که به او هویت بخشیده بود ، بسيار دوست مي داشت؛ به طوري كه اگر ارباب ،ليواني آب مي خواست، او تلاش ميكرد و اگر می توانست، دريايي برايش فراهم می گردانید و به قولي تا «كلاه مي خواست او سر وكلاه» را با هم برایش ميآورد . غلام پي برده بود كه ارباب ، در باغ بزرگاش، دو درخت زردآلو وگيلاس را ،دوست تر مي دارد . برای همین ،غلام به خيال خوش خدمتي و … تصميم گرفت به این دو درخت به طور ویژه رسیدگی کند . لذا روزی به ذهناش رسید که گواراترین نوشیدنی دوغ است ، پس چه بهتر از این پس ،دوغ خنكِ تازه، در پاي دو درخت ارباب بريزد، تا به خيال خودش، موجباب شادابي درخت و در نهايت، شادي ارباب اش را فراهم گرداند . هر چند روز يك بار، به زحمت، دوغي گوارا فراهم مي كرد و پاي درخت مي ريخت . هنوز مدتي از این اقدام و، دوستیِ خاله خرسه گون، نگذشته بود، كه درخت، خشك شد. و خوب، باقي ماجرا معلوم است. خیلی از فعاليت هايي كه آموزش و پرورش ایران ،به نام تحول بنیادین ،یا ریل گذاری !! به سمت تحول بنیادین، نام مي برند، تحول نیست ،که به زعم نگارنده، تحول بنیادین ، نه يك برنامه ، نه يك فعاليت نه … بلكه خود محصول سیاست گذاری ها، برنامه ها و فعالیت ها است . امري تدريجي و زمان براست و به برنامه ريزي هاي آگاهانه و هوشمندانه ،نياز دارد. چنانكه مقام معظم رهبری نيز ،در توصيه به مسئولين آموزش و پرورش ، خواستند كه در اين سازمان، با همه ي اهميت و البته گستردگي كه دارد ، از هر گونه شتابزدگی ،پرهيز جدي شود . اما شوربختانه ،آنچه به عنوان محصول ، در فرا روي خود مي بينيم ،بیانگر آن است که این تغییرات، بي آنكه محصول يك «سیاست راهبردی» باشد ،زائيده ي خود شيفتگي و نشانه نارسيسم اداري است كه ، بي هيچ توجهي به دارا بودن پشتوانه هاي علمي و كارشناسي ،اتفاق افتاده است. به عبارتي، محصول نوعي قيم مآبانه عمل نمودن است و… درست عملي شبيه همان دوغ ياري غلام . پيداست، ياري بخشيهايي!! از این دست، چه سرانجامي در پی دارند .
در این نوشتار، و با اين تاكيد كه در آموزش و پرورش دوره ابتدایی ، « دوغ» یاری بس! ، «آب» یاری بايد، به هفت عنوان یا هفت خوان بی عبور یا دقیق تر، به هفت دوغ ياري ،در دوره آموزش و پرورش ابتدایی، که این دوره در تمامی جوامع ،از اهمیّت خاصّی برخوردار می باشد، اشاره می کنم .تردید ندارم که به مصداق« در خانه اگر کس است یک حرف بس است » همین مقدار برای اهل نظر و اندیشه کافی است . بررسی و قضاوت در خصوص سایر برنامه های دوره ابتدایی را – که البته ریل گذاری شده ها!! و الاماشا الله تعداد آنها به لحاظ كمي در دنيايي كه با طرح «جنبش آهستگي[i]»، از قرباني شدن و ذبح نمودن هرنوع کیفیتي به پاي هر تعداد کمیتي، جلوگيري مي شود، كم هم نيست – به خوانندگان اندیشه ور میسپارم. اميدوارم وزير محترم جديد( آقاي حاجي بابايي يا هركس ديگري)، براي آبياري و جان بخشي دوباره به هر كدام از اينها ،و ساير برنامه هاي دوره ابتدايي، برنامه مدون علمي، همراه داشته باشند .
دوغ ياري اول :
خشكانيدن درخت جوان و پر شكوفه ي ارزشیابی کیفی – توصیفی در دوره ابتدايي .
يكي از تغییرات ماندگار علمی و دقیق ،که به باور نگارنده، به دلایل مختلف ،خود انقلاب خاموشی بود که، در قرن بیست و یکم، جامعه ایران آن را تجربه كرد و در نوع خود یک رویداد خجسته و نوآورانه در حوزهی تعليم و تربيت به حساب میآید. تغيير شيوه ارزشيابي از يادگيري دانش آموزان دوره ابتدايي بوده است . اين تغيير با درك درست زمان، در سال تحصیلی ۸۲-۸۱ ،با توجه به[ii] :
- سطحی شدن یادگیریهای دانشآموزان و وجود رقابتهای شکننده برای کسب نمره.
- بالارفتن استرس و اضطراب امتحان در بین دانشآموزان.
- کم توجهی به بهداشت روانی محیط یاد دهی – یادگیری.
- افت کيفيت يادگيري در مدرسه با عنایت به نتایج پروژهاي بین المللی تیمز[iii]TIMSS) )و پرلز[iv]PIRLS ) ) و جایگاه بهت انگیز بچههای ایران در این پروژهها.
- کمرنگ شدن نظریههای رفتارگرايي و طرح نظريههاي جديد رفتاری – شناختی و سازنده گرایی در علوم تربيتي.
- تغييرات ايجادشده در برنامههاي درسي دوره دبستاني( به ویژه در دروس علوم، بخوانيم و بنويسيم، هديههاي آسمان و.).
- محدود بودن دفعات و فرصتهاي ارزشيابي و در نتيجه، بي توجهي به وضعيت نامساعد برخي از دانشآموزان، در موقعيتهاي امتحان و بهناچار، قضاوت براساس اطلاعاتي نادرست از جانب معلم.
- محدود بودن فرصت معلم براي طرح واجراي برنامههاي جبراني يا اصلاحي براي رفع موانع يادگيري هاي دانشآموزان خود.
- حافظه پروري و كم توجهي به حيطهها و سطوح مختلف يادگيري.
- هدف شدن امتحان به جاي يادگيري.
- کم توجهی به پرورش خلاقیت و روحیه پرسش گری.
- عدم استفاده از ابزارهای مختلف برای سنجش یادگیری دانشآموزان متناسب با اهداف گوناگون برنامه درسی.
- و….
و با تصويب شوراي عالي آموزش و پرورش وقت، به صورت پیش آزمایشی در ۲۵ کلاس در ۵ استان ( سیستان و بلوچستان، اصفهان، زنجان، شهر تهران و آذربایجان شرقی ) اجرا شد، و سپس در سال تحصیلی ۸۳-۸۲ طرح آزمایشی آن با ۱۰۰ مدرسه و ۲۰۰ کلاس در کل کشور شروع گردید. ضمن اجرا، پژوهشگاه مطالعات آموزش و پرورش، طرح ارزشيابي از اجرای آزمایشی ارزشيابي کیفیـ توصیفی را در دو نوبت، اجرا نمود و موانع و مشکلات احتمالی برای پیاده سازی اثر بخش آن، شناسایی و به مسوولین مربوط اعلام داشت.که در نهایت دفتر آموزش دبستانی، ضمن برطرف کردن نسبی مشکلات اجرای آن، بر اساس مصوبهی شورای عالی آموزش و پرورش[v]، در سال تحصیلی ۸۸-۸۷ ،اقدام به اجرای برنامه ارزشيابي کیفیـ توصیفی در ۳۰ درصد مدارس کشور که، شرایط و امکانات لازم را دارا بودند، نمود. سپس با همراهی و همیاری همهی دلسوزان نظام تعلیم وتربیت، به ویژه معلمان فرهیختهی نوگرایِ علاقه مند، درسال تحصیلی ۸۹-۸۸ نسبت به پیاده سازی صد در صدی برنامهی ارزشيابي کیفیـ توصیفی در پایه اول دوره ابتدایی، آستین همت بالا زد.
چنین می پنداشتیم که با همراهی و پشتیبانی درست مسئولین رده اول وزارت آموزش و پرورش، در چند سال آینده، الگوی ارزشيابي تحصیلی – تربیتی نوين ِقابل کاربستی را، متناسب با ويژگي هاي روان شناختي گروه سني ۶ تا ۱۲سال ،می توانیم با پشتوانه نظری و پژوهشی مناسب، به سایر کشورها ارائه دهیم .لیکن از آنجا که این برنامه در دولت هشتم مصوب شده بود، چندان خوشایند مديران دولت نهم و دهم و به ویژه جناب آقاي حاجی بابایی قرار نگرفت!! لذا هرچه جلوتر رفتیم، برنامهی ارزشيابي کیفیـ توصیفی ،مثل بچه ای یتیم ، نزد مادر خوانده ، روز به روز توجه و پشتیبانی از آن، کمتر و کمتر شد ،تا جای که خود وزیر خواست علی رغم مصوبات موجود و با وجود صدها عنوان پژوهش در سطح ملی ، دکتری، و کارشناسی ارشد، که تمامی آنها، اثر بخشی و … این شیوه را تایید نموده اند و … روش پیشین را!!، جای گزین نماید . این خواسته گرچه عملی نشد، اما از آنجا که بسياري از مديران ایشان ، تا آنجا که توانستند، برنامه را ،با برگزار نكردن كارگاهاي آموزشي، عدم تهيه و توزيع مناسب محتواي آموزشي، بي توجهي به اجراي دوره هاي تكميلي در جهت به روز سازي دانش كاربردي معلم ، دفاع نااگاهانه و…، تضعیف نمودند و از حضور مدرسين و دانايان و مولفين در همايش ها و كارگاه ها و ….به بهانه هاي واهي جلوگيري نمودند، و در بین مجریان تردید و دو دلی به راه انداختند ،تا جایی که برخی نمی دانستند كدام گفته و عمل ، راه است و کدام بي راهه. در نتیجه ، هر کسی از ظن خود شد یار او ….
چقدر تلاش كرديم كه به سمع و نظرآقاي وزير برسانيم كه، ارزشيابي كيفي – توصيفي غیر از اینکه:[vi]
الف) زمينهی مشاركت فعال معلم ،دانشآموز و والدين را در فرايند ارزشيابي فراهم مينمايد.
ب) در جمعآوري اطلاعات، از ابزارهاي متنوع و جديد براي افزايش اعتبار اطلاعات استفاده مينمايد.
ج) معلم و شوراي مدرسه با جمعبندي، تحليل و تفسير دقيق اطلاعات و با توجه به ابعاد مختلف يادگيري ، عاطفي و مهارتي درخصوص ارتقا دانشآموز به پايهی بالاتر تصميمگيري مينمايند.
د) از نتايج سنجش و ارزشيابي در رفع موانع يادگيري دانشآموز، در طول فرايند ياددهي- يادگيري استفاده ميشود.
هـ) با تسهيل شـرايط ارتقا و مداخلههاي مناسـب، در زمان مقتضي از افت تحصيلي تا حد قابلتوجهي جلوگيري مينمايد.
و) متناسب با نياز دانشآموزان، از بازخوردهاي كيفي با عبارتهاي واضح و روشن كه منجر به تشويق و ترغيب دانشآموز براي تلاش بيشتر شود استفاده ميکند.
ز) در جهت تقويت فعاليتهاي گروهي، تلاش مينمايد. و…چيز ديگري نيست ، نتوانستيم . حتي نتوانستيم خلاصه و مختصر تفهيم كنيم كه، ارزشيابي كيفي – توصيفي یعنی بازخوردِ راه بخشِ توصيفي به دانش آموز .
چرا در دنياي خرد گراي دانش محور ، در آموزش و پرورش دوره ابتدايي،به نتايج و پيشنهادات پروهش ها و پژوهشگران توجه نمي شود ؟
دوغ ياري دوم :
خشكانيدن ريشه ي نظارت علمي – باليني در مدارس چند پایه روستایی با حذف پست معلم راهنماي روستايي .
هر راه بلدِ آگاهِ انديشمندي، نيك مي داند كه ،موقعیّت جغرافیایی كشورايران و پراکندگی بافت جمعیّتی آن از یک طرف، و از طرف دیگر ، تاکید به علم آموزی و دانشآموزی در مبانی دینی و حکومتی[vii] ،و همچنین قوانین و مقررات فرا رو[viii] ، مي طلبد تا کلاسهای چند پایه روستايي – علي رغم مزيت هاي بسيارش و البته مشكلاتي هم كه دارد – داير باشند. واضح است كه اين قبيل کلاس ها، با گستردگي و پراكندگي ، در مناطق روستایی دایر می باشند ،براين اساس، عموماً به لحاظ امکانات آموزشي،نسبت به مناطق شهری در وضعیّت مطلوبی قرار ندارند و از استانداردهای لازم برخوردار نیستند، در نتیجه معلّم و دانشآموز با مشکلات خاص مناطق روستایی، دست به گریبان می باشند، براي جلو گيري از افت شاخص هاي كارايي دروني آموزش و پرورش، در اين قبيل از كلاس ها ، نظارت و راهنمایی ضرورتی انکار ناشدنی است. برخي از اهدافي نظارت و راهنمایی عبارتند از :
- تضمین،انسجام و استمرار برنامههای آموزشی.
- ایجاد زمینهي مناسب برای تدریس و یادگیری با تشریک مساعی سایرین.
- ارتقای فرایند رشد دانشآموزان.
- کمک در جهت ارتقا مهارت های شغلی و حرفه ای معلّمان
- پیوند بین مدرسه، اداره آموزش و پرورش منطقه
- تقویّت خودراهبری در معلّمان،کارکنان و دانشآموزان.
- تقویّت توان تصمیمگیری در معلّمان،کارکنان و دانشآموزان.
- تدوین شناسنامهي عملکردی مدرسه جهت ارتقای کیفیّت یاددهی- یادگیری. و …
با حذف پست معلم راهنماي روستايي، چند سالي است كه اين سوال همواره با بسياري از معلمان ،همراه است كه : چرا بجاي حل مشكلات معلمان راهنما ،پست معلم راهنماي روستايي حذف گردید ؟
آيا با اين تخيل ، پست معلم راهنماي روستايي حذف گرديد كه، مديران مجتمع هاي آموزشي ،اين نقش را برعهده می گيرند ؟ آيا توانستند بگيرند؟
اميدواريم وزيرمحترم جديد( آقاي حاجي بابايي يا هركس ديگري)، قبل از هر اقدامي در اين خصوص ، دستور فرمايند تا پژوهشگاه مطالعات آموزش و پرورش ،پيامدهاي اين اقدام را ، در قالب يك طرح پژوهشي در سطح ملي بررسي نمايد . آن وقت معلوم شود كه عمل انجام شده كدام است ؟ دوغ یاری يا آبياري.
دوغ ياري سوم:
-
خشكانيدن تفكر شایسته سالاری در آموزش و پرورش دوره ابتدايي با انتصاب معاونين ابتدايي كشور و استخدام آموزگار .
تا يادم هست، در بسياري از كتابهاي دوران تحصيل ، به تكرارخوانده ام« توانا بود هر که دانا بود » وبعد ها ،همين عبارت را در قالب اصطلاح «شايسته سالاري» در متون مديريتي خواندم . در عجبم كه با اين پيشينه ، هنوز هستند كساني كه نمي دانند ، منابع انسانی از ارزشمندترین و اصلی ترین سرمایه هاي هر سازماني محسوب می شود .در نتيجه وقتي به توانایی ها و قابلیت های بالقوه ای نيروي انساني ، بي توجهي مي شود ، اهداف سازمانی دست نايافتني مي شود . و از همین منظرِ نیاموختنی ها و گژفهمی ها ، چه ظلمي و چه ستمي در اين سالها، بر آموزش و پرورش ابتدايي رفته است ،خدا مي داند .به عنوان نمونه به وضعيت تحصيلي استخدام شدگان سال ۹۰ اشاره می کنم. در این سال، آموزش و پرورش با هیاهو و بزرگ نمایی، به منظور تامین بخشی از نیروی انسانی مورد نیاز ،اقدام به استخدام نمود . وقتی لیست اسمي و مشخصات استخدام شده ها ، مشاهده و تحلیل مي شود ، تمام پنجره ها و روزنه هاي فرا روي آدمي، تاریک مي شوند . مي بيني در انتخاب و استخدام اين افراد براي پست آموزگاري ،هيچ ضابطه و ملاکِ مشخصِ معينِ سنجش پذيري ، وجود ندارد ؟ از خودم مي پرسم آيا مي توان وظيفه طبابت را به کسی ، با رشته ریخته گری سپرد؟ اگر چنين شد، بيمار در جستجوي سلامتي ،چه سرنوشتي در پي خواهد داشت ؟ حدود ۸۰ درصد استخدام شده ها ، فاقد رشته مرتبط با دوره ابتدايي مي باشند !!. نگارنده آخرش نفهميد، معلم دوره ابتدايي، كه مهارت ارتباط با كودك و روش ها و شيوه هاي، دركِ دنياي روانشناختي كودك، و …. را نياموخته ،چگونه معلمي خواهد بود ؟ آيا معلم با صلاحيت حرفه معلمي در دوره ابتدايي، عبارت است از هرمعلمي با رشته ي هوشبري ، مامايي ،ريخته گري ، كشاورزي،برق، علوم سیاسی،ساخت و تولید ،عمران، زراعت و اصلاح نباتات، مروج سياسي و …. ؟ آيا آقاي وزير، بچه ي خودشان را به اين قبيل معلمان، با این سطح از مهارت و صلاحیت معلمی ، مي سپارند ؟ آيا با صد ساعت و نه، ۱۵۰ ساعت دوره فشرده ضمن خدمت و بدو استخدام ، مي توان معلم، پرورش داد ؟
به نمونه ی دیگری از شایسته سواری در آموزش و پرورش اشاره كنم . بعد از ايجاد معاونت آموزش ابتدايي در ساختار ستاد ، ادارات كل و مناطق آموزشي ،كه آن روزها، آن اقدام را ،توجه خاص به دوره ابتدايي مي دانستيم ،انتصاب ها شروع شد . اما هر انتصابي ،خود شوكي فراموش ناشدني براي اهالي دانايي به حساب مي آمد . چراكه ديديم با تفكر زن گماري، به جاي شايسته گماري، و بي توجهي آگاهانه به راهبردهاي« مدیریت دانش»،« مدیریت دانایی» یا« مدیریت اندوختههای علمی»[ix] ،ريشه هر نوع رويشي را در اين حوزه خشكانيد . به جز چند نفر، درصد بالايي از اين معاونين ابتدايي ، اهداف دوره ابتدايي را نمي شناختند و سابقه كار و فعاليت در دوره ابتدايي را نداشتند و ندارند، لذا از همان روزهاي اول ،نتيجه اين جزم انديشي در پروسه آگاهانه، تخريب سازي زن ،در جايگاه مديريت ، اين شد كه گروه ابتدايي برخي از استان ها ،با سالها تجربه ، به دليل کاهش انگیزه های کاری به دلیل عدم رعایت شایسته سالاری در انتصاب معاونین دستوری، ادارات را رها ساخته و … و بعد از چند ماه خطا و آزمايش بي نتيجه، ،مشكل پي مشكل ايجاد شد، در نتيجه ضرورت تشكيل جلسات متعدد آموزشي ، دانش بخشي و كارورزي ،در تهران و … احساس گرديد جلسه و كلاس پشت جلسه و كلاس!! . در اين انتصاب ها، كجا متناسب با منطق قرآن كريم ، و اندیشه های سیاسی – اجتماعی اسلام عمل شده است[x] ؟ . من در عجبم كه در هزاره سوم ، هنوز در بين هم روزگاران ما، هستند آدمهايي در لباس فرهنگي، اساس شايستگي را، جنسیت ، طبقه اجتماعی ، قومیت یا ثروت مي دانند! آيا به واقع در اين سازمان، نبايد به عمل غير فرهنگي تبارسالاری ، جناح بازی ، باند بازی، پايان بخشيد ؟ طبيعي است كساني كه اصل شايسته سالاري را اتوبوسي فهميده باشند، در فهم ساير مولفه هاي فرايندي شايسته سالاري چون شایسته شناسی،شایسته سنجی،شایسته گزینی،شایسته گیری،شایسته گماری،شایسته داری وشایسته پروری نيز با مشكل روبرو خواهند شد ، و در نهايت سازمان را به تباهي خواهند كشانيد .
دوغ ياري چهارم :
-
خشكانيدن ضرورت باز مهندسي زمان آموزش، با تعطیلی بي قاعده ي پنجشنبه ها .
همه كساني كه الفباي تعليم تربيت را بلدند ،مي دانندكه زمان آموزش( روزانه ، هفتگي ، ماهانه وسالانه) ، يكي از مؤلفه هاي مهم و بی بدیل فرایند آموزش است؛که البته متناسب با ويژگي هاي فرهنگي – اجتماعي و درجه ي پيشرفت اقتصادي جوامع، نگرش هاي متفاوتي نسبت به آن وجود دارد . زمان آموزش،با الگويي، به قدمت بيش از نيم قرن، از ديرباز در آموزش و پرورش ایران ،نيازمند باز انديشي بوده و هست ،چرا كه در ايران از يك سو ، داراي شرايط متنوع جغرافيايي، اقتصادي – اجتماعي و فرهنگي روبرو هستيم و از سوي ديگر با مشكلات کمبود منابع مالي و مادي دست به گريبان مي باشيم.
اين خواسته كه نيازمند كار كاشناسي بود و بايد با تدبير و با يك رويكرد آمايشي در درون نظام متمركز مورد بررسي ، تحليل قرار مي گرفت و پايلوت آن اجرا مي شد و …. در بهتي معنا دار ،ديديم با فرماني تنها از ناحيه يك نفر به نام وزير، و با اين تخيل كه طرح تعطیلی پنجشنبهها سبب رضايت خاطر و تحکیم بنیان و رفع خستگي جسمي و روحي معلمان ميگردد !! اجرايي شد .
معلم و مدير علاوه بر اينكه هيچ تناسبي بين زمان آموزش و توانایی های جسمی ، ذهنی و روانی دانش آموزان دوره ابتدایی به دلیل افزایش روزانه یک ساعت به زمان آموزش ( از ۴ ساعت به ۵ ساعت ) و … نمي ديدند، و همچنين پاسخي علمي و قانع كننده در مقابل نارضایتی اولیاء شاغل (به دلیل تعطیلی روز پنجشنبه و نبود مراکز آموزشی مناسب) و طرح تحمیل هزینه های مجدد آموزشی و نگهداری به آنها نداشتند ،ماندند كه كدام را باور كنند دم خروس را كه آخرين مصوبه شوراي عالي آموزش و پرورش باشد يا قسم حضرت عباس وزير كه تعطیلی پنجشنبههاست . لذا از همديگر مي پرسيدند و مي پرسند كه :
۹۰۰ ساعت ( جلسه) غير از ۱۰۰ ساعت غير رسمي البته الزامي ديگر ،ازيك مهر تا ۱۳ خردا ( با در نظر داشتن اين مصوبه كه زمان هر جلسه آموزشي براي پايه هاي اول و دوم ۴۵ دقيقه و براي پايه هاي سوم و چهارم و پنجم ۵۰ دقيقه در پنج روز هفته باشد) چگونه اجرايي مي شود ؟ يادمان باشد در اين فاصله، تعطيلات رسمي ، وقفه هاي زماني ، تعطيلات نوروزي – غير از پنجشنبه و جمعه ها – را نيز از زمان فرا رو كم مي شود .
حالا به فرض اجرا! ۹۰۰ ساعت ، ۱۰۰ ساعت غير كلاسي در زمان رسمي چگونه گنجانيده مي شود ؟
آيا در طراحي وتعيين محتواي برنامه درسي، زمان حضور واقعي معلم و دانش اموز در كلاس و مدرسه، مد نظر قرار گرفته است ؟ اگر بله؟ چگونه ؟
آيا با اجراي وضعيت زمان آموزش فعلي- ( كه البته امكان اجرايي شدن را ندارد ) – ، قانون شكني عادتي اداري نمي گردد ؟
۲۵ ساعت كلاس و ۲۴ ساعت موظف هفتگي معلم ( با عنايت به يك كلاس، يك معلم) ،تكليف ۱ ساعت اضافه خدمت معلم از نظر حقوق و مزايا چه مي شود ؟
و….
دوغ ياري پنجم :
-
خشكانيدن انگيزه و اميد داشتن محتوای برنامه درسی متناسب سند تحول بنیادین آموزش و پرورش ، با آزمايشگاه كردانيدن تمام مدارس كشور ! .
در تحليل محتواي برنامه درسي – مثل خيلي سالها – به نمايندگي از گروهي از همكاران انديشمندم ، نقد ها و پيشنهادهايي، به گروه هاي آموزشي استان و حتي دفتر تاليف محتواي برنامه درسي ارائه مي كردم . مدتي كه مي گذشت و كتاب هاي جديد، توزيع مي گرديد و آن را، ورق مي زدم ،مي ديدم« آش همان آش و، كاسه همان كاسه !» به اعتراض بعد مي پرسيدم : چرا خواستني ها و بايستني هايي كه ،مباني نظري و علمي لازم را نيز ، همراه داشته ، اعمال نشده ؟ تنها جواب دريافتي مانده در ذهنم، اين است كه: « آقا تغيير محتواي برنامه درسي كار آساني نيست! ضمن همراه داشتن هزينه هاي بسيار بالا، زمان براست .بدين معنا كه هر كتاب پس از تاليف – نه البته توسط يك يا دو نفر ، كه توسط تيمي از نخبگان و صاحب نظران – مرحله به مرحله انجام مي گيرد و پس از طی مراحل آزمایشی بهصورت سراسری اجرا خواهد شد. تغییرات پس از قطعیت، ابتدا براساس برنامهریزی، طرح اولیه تدوین، و سال اول، این تغییرات، در معدودی از مدارس یک منطقه یا شهرستان، اجرا میشود. پس از دریافت نظرات متخصصان و معلمان در مدارسی که طرح اجرا شده است، ایرادات و اشکالات احتمالی رفع و برای سال دوم،در تعداد بیشتری از مدارس اجرا شود ، در این مرحله نیز پس از بازنگری و رفع اشکالات و ایرادات احتمالی و لحاظ کردن نظارت کارشناسان و معلمان مشارکتکننده در طرح، سال سوم تغییرات در مدارس سراسر کشور اجرا خواهد شد …. »
اما وقتي ديدم وزير محترم در سال تحصيلي ۹۱/۹۰ بي آنكه از مسير علمي معيني كه دوستانم به من آموخته بودند ! حركت كند، يعني نه اجراي پيش آزمايشي داشته ، نه اجراي مرحله به مرحله آزمايشي و نه ….. ، به حرف هاي دوستانم خنديدم!. با خودم گفتم دمش گرم!!!!! اين وزير ! اين جماعت كارشناس ! چه حرفها در اين سالها بارم مي كردند . با كنجكاوي فراوان كتاب را يافتم و ورق زدم و ورق زدم و …. . بغض مثل ابر فروردين، تمام گلويم را گرفت !. و …. بعد از مراجعه و اعتراض و ….- كه البته گوش شنوا كو – آن سال تحمل كردم و گفتم باشد قبول، نقدها و پيشنهادها را ارائه كرديم و كردند و …. تا رسيديم به سال ۹۲/۹۱ ، ديدم وضعيتي بسيار اسفبار تر از پارسال ،در رياضي پايه ششم ۷۰ غلط ، در رياضي دوم …. هديه ها ،كار و فناوري و ….
حالا اين بخش بماند ، بخش آموزش معلمان نيز خود داستاني دارد و و مجالي مي طلبد و ….
دوغ ياري ششم:
-
خشكانيدن روح حركت به سوي فردا با بازگشت به ديروز ، فقط به اندازه يك قرن
با تغییر در ساختارمعروف به ۳+۳+۶ يا با به روزسازي! ۳+۳+۳+۳ ،بدون داشتن مبانی علمی و توجیه اقتصادی
در دنياي امروز، تفكر ، محاسبه و پيش بيني قبل از عمل، يك اصل پذيرفته شده است . هر اقدامي وراي اين پروسه، ابتر و تخريب كننده است. آنچه از اين پروسه فهميده مي شود ،اينكه پشتوانه كار و تفكركارشناسي، لازمه هر نوع برنامه ، تصميم و اقدامي بايد باشد . بد نيست ياد آوري كنم كه در بررسي ساختار آموزش و پرورش رسمي در يك قرن ، اين تغييرات ساختاري اتفاق افتاده است :
- در سال ۱۲۹۰ هجری شمسی دورههای تحصیلی ایران شامل:
- دوره ابتدایی ۶ سال .
- دوره اول و دوم متوسطه هرکدام ۳ سال .
- در سال ۱۳۴۵ ساختار آموزشی کشور تغییر کرد و شامل:
- دوره ابتدایی ۵ سال .
- دوره راهنمایی ۳ سال .
- دوره متوسطه ۴ سال .
- در سال ۱۳۷۰ دورههای تحصیلی شامل:
- دوره آمادگی (۱ سال).
- دوره ابتدایی (۵ سال.
- دوره راهنمایی (۳ سال) .
- دوره متوسطه (۳ سال) .
- .دوره پیش دانشگاهی (۱ سال) .
و بالاخره جناب آقاي حاجي بابايي در راستاي تحول بنيادين! ،ساختار دوره هاي مختلف تحصیلی ايران را به این صورت تغيير دادند :
- دوره ابتدایی (۶ سال) و به روايتي تازه تر، دوره ابتدايي به دو دوره سه ساله اول ( اول تا سوم ) و سه ساله دوم ( چهارم تا ششم ).
- دوره اول متوسطه (۳ سال).
- دوره دوم متوسطه (۳ سال).
انچه پيداست اينكه اين ساختار همان ساختار سال ۱۳۹۰ است كه اجرا شده است ! . اينكه اعلام مي شود اصلاح ساختار آموزشي كشور، مقدمهاي براي تحول بنيادين است !من نفهميدم تعريف عملياتي تحول بنيادين نزد اين گروه چيست! آيا با به عقب بردن ساختار، آنهم به طول يك قرن(كپي سال ۱۲۹۰ هجری شمسی) ، تحول بنيادين – خودش يا ريلش! -اتفاق افتاده است؟
پس چرا صفحات وب پر است از مخالفت هاي كارشناسان مختلف ؟ آيا به تهدیدها و ضعف هايي چون: افزایش جمعیت دانش آموزی دوره ابتدایی ، کاهش جمعیت دانش آموزی دوره های بعدی ، کمبود فضا و تجهیزات ، و … انديشيده شده بود ؟
آيا در دوره ابتدايي كه درونداد ، فرايندو برونداد آن، غير قابل تفكيك است و بيش از نيمي از مدارس و كلاس هاي درس كشور ( حدود ۴۹ هزار كلاس) ،در مناطق روستايي و چندپايه داير است، آنهم با يك معلم ، امكان دارد كه ساختار ۳+۳ اجرايي شود ؟
چرا نبايد با اولويت بندي ، مرحله به مرحله و گام به گام، جلو برويم ؟. آيا كسي در حد وزير نبايد بدانند كه با ایجاد بدون مطالعه علمي و بدون درك وضعیت موجود ،چه مشكلاتي دامن گير مجريان مي شود ؟ وقتي پايه ي ششم در سراسر كشور اجرا شد، چرا براي مشكلاتي از قبيل :نيروي انساني ، فضا ، محتواي برنامه درسي ، تجهيزات و… هيچ برنامه ي روشني ارائه نشد؟ .
نتيجه اين شتابزدگي هم ديديم به عنوان نمونه تنها برای تامین معلم مورد نياز، چه غلط کاری ها و چه بي راهه رفتن هايي را شاهد بوديم. پاييز داشت مي آمد و ناچار براي تامين معلم ،از راننده و مستخدم، دبیران مازاد از سایر دوره ها !! نهضتی ، شرکتی ، حق التدریس و … هم رحم نکردند و همه را تبدیل وضعیت نموده و به نام قرارداد کار معین و … به کلاس فرستادند و … چرا بايد ديوار ابتدايي را كه حضرت امام فرمودند: « به دبستان برسيد دانشگاه دير است » اين قدر كوتاه ببينيم .
آيا بهتر نبود و بهتر نيست براي تراكم كالبدي كلاس ها( گاه تا ۴۲ نفر ) و استاندارد سازي در دوره ابتدايي و … اقدام مي كرديم اقدامي كنيم؟
آيا اين شيوه عمل كردن، سوء استفاده از اعتماد اجتماعي خانواده ها نيست.
دوغ ياري هفتم:
-
خشكانيدن تفكر مشاركتي با نام ايجاد مجتمع های آموزشی روستايي
از اسفند ۸۸ ،يعني از زمان تاسيس خلق الساعه ! و بهت انگيز حدود ۹ هزار مجتمع آموزشي و پرورشي روستايي تا كنون، به عملكردهاي آموزش و پرورش نگاه مي كنم و گاه گاهي از خودم مي پرسم ، مجتمع هاي آموزشی روستايي _ شهري بماند براي بعد _ چه تعريفي دارند؟ چرا مجتمع هاي آموزشی روستايي ايجاد شده ؟ در اسناد و سخنراني ها كه جوابي واحد، براي چرايي هاي خودم نيافتم .اگر تركيب امكانات آموزشي و پرورشي مدارس ،يا به عبارتي توانا سازي مدارس، يكي از دلايل ايجاد آنها بوده باشد ،چقدر اين خواسته محقق شده است ؟
آيا در هر تصميمي، نبايد به فرهنگ سازماني و آمادگي ذهني دست اندركاران توجه شود ؟ آيا نظارت و راهنمايي باليني از مدارس موجود ،در دايره مجتمع، توسط مدير مجتمع – با فرض توانايي تام و تمام مدير !! –اتفاق افتاده است ؟ مدير مجتمع چند بار در هر فصل، از اين مدارس بازديد داشته است ؟ از اين تعداد بازديد ها چند بار آن نظارت باليني بوده ؟ در مجتمع های آموزشی از هر سه مقطع تحصیلی، تشكيل شده و مدیر مجتمع از مقطع متوسطه انتخاب شده است، از آنجا که به فرض هدف از تشکیل مجتمع ها رسيدگي و نظارت بیشتر بر مدارس باشد، چگونه یک مدیر مقطع متوسطه بر عملکرد دبستان نظارت باليني مي تواند داشته باشد و بالعکس ؟آيا با ايجاد مجتمع ها ،بروكراسي اداري پيچيده تر نشده است ؟ كارايي آموزشي و پرورشي مديران با حجم كارهايي چون: سرکشی به مدارس اقماری، رفت و آمد به اداره، شرکت در جلسات ، توزیع بخشنامه ها در مدارس اقماری، رفع کمبودهای مدارس تابعه ، پاسخ به ارباب رجوع و … چگونه ارزيابي مي شود ؟
چه شاخص هايي در چینش مدارس اقماری هر مجتمع، ملاك عمل بوده است ؟
آيا پديد آورندگان مجتمع هاي روستايي مي دانند كه مواردي چون:
- تحمیل نیروی انسانی بسیار بر عوامل اجرایی مدارس بدون کوچکترین کارکرد آموزشی و مدیریتی.
- ایجاد ساختار جدید و اضافی در درون ساختار عریض و طویل قبلی آموزش و پرورش.
- ایجاد حلقه های کنترلی و نظارتی متعدد و غیر تخصصی در سطوح مختلف اداری و آموزشی مدارس.
- تغییر پست مدیریت مدارس تحت پوشش به سطح معاونت و کاهش اختیارات و مسئولیت از مدیران مدارس مذکور.
- ایجاد نارضایتی در بین آموزگاران ، مدیران و اولیاء به دلیل افزایش ساختارهای اداری و بوروکراتیک غیرضرور.
۶)نبود کارایی و اثربخشی در مدارس مجری با وجود صرف هزینه های بسیار بویژه در حوزه نیروی انسانی.
۷) و ….
خود برخي از نتایج و پیامدهای کمی و کیفی ايجاد مجتمع های آموزشی روستايي اس؟
سخنم را با اين بيت سعدي به پايان مي رسانم كه :
رياست به دست كساني خطاست
كه از دستشان دست ها بر هواست
پي نوشت ها :
[i] – Slow movement
[ii] قره داغي ، بهمن(۱۳۹۱) . راهنماي مادران و پدران در ارزشيابي كيفي توصيفي . تهران انتشارات زنده انديشان . ويرايش دوم .
[iii] – تيمز، مطالعه ی بین المللی آموزش رياضيات و علوم در پايه چهارم / رتبه ايران در سال ۲۰۰۳ بين ۲۵ كشور ۲۲ بود . منبع http://www.rie.ir/uploads/Irans%20Brief.pdf
[iv] – پرلز ، مطالعه ی بین المللی پیشرفت سواد خواندن در پایه ی چهارم ابتدایی / در سال ۲۰۰۶ رتبه ايران در بين ۴۵ كشور ۴۰ بود . منبع http://www.rie.ir/uploads/Irans%20Brief.pdf
[v] – مصوبه جلسه شماره ۷۶۹ ، مورخ ۱۸/۴/۸۷ با موضوع : استمرار اجر ای ارزش یابی کیفی – توصیفی .
[vi] – قره داغي ، بهمن(۱۳۹۱) . راهنماي مادران و پدران در ارزشيابي كيفي توصيفي . تهران انتشارات زنده انديشان . ويرايش دوم .
[vii] – به عنوان نمونه : رسول اكرم(ص): اطلب العلم من المهد الي اللحد و طلب العلم فريضه علي كل مسلمين و مسلمه./
- حضرت امام خميني (ره): تعليم و تعلم عبادت است . ايرا ن را براي سوادآموزي به مدرسه تبديل كنيد
- مقام معظم رهبري: هيج چيز براي ما مهمتر از آموزش و پرورش نيست.آموزش و پرورش محور و قاعده جمهوري اسلامي ايران است. ….
[viii] – از جمله این قوانین :
- اصل سي ام قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران.
- مفاد سند چشم انداز بيست ساله جمهوري اسلامي ايران.
- بند الف ، ب و س ماده ۵۲ قانون برنامه چهارم توسعه.
- آيين نامه اجرايي الزامي كردن آموزش تا پايان دوره ي راهنمايي (مصوب ۸/۵/۱۳۸۴هيأت دولت).
- قانون حمايت از كودكان و نوجوانان مصوب ۱۱/۱۰/۸۱ مجلس شوراي اسلامي.
- ماده ۱۹قانون برنامه پنجم توسعه.
- مصوبه ۵۹۵ شوراي عالي انقلاب فرهنگي.
- فرامين و ابلاغيه هاي مقام معظم رهبري.
- امضاي سند داكار وتعهدات بين المللي.
[ix] – Knowledge management – KM
[x] -در منطق قرآن كريم منصب ها و مسئوليت ها، امانت هايي به شمار مي آيند كه بايد به اهلش واگذار شوند؛ چنان كه مي فرمايد: ” إِنَّ اللّهَ يَأْمُرُكُمْ أَن تُؤدُّواْ الأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا ” همانان خداوند شما را امر مي كند كه امانت ها را به اهل آن واگذار كنيد. (سوره نساء/۵۸)
http://reyhanatonabi18.blogfa.com/post-6.aspx
در بحث پیرامون این مقاله شرکت کنید!